بر بال معراجى ها...

شادى روح شهدا صلوات...

بر بال معراجى ها...

شادى روح شهدا صلوات...

بر بال معراجى ها...

دخترک زل بود به خاک شلمچه...
با همان بغض کودکانه اش گفت :
شلمچه اگه عروسکمو بهت بدم بابامو بهم میدى؟؟؟
این سایت سعى دارد که جرعه اى از همان روزهاى جنگ تحمیلى را به تصویر بکشد!
و فرهنگ شهدا را تبلیغ کند.ان شاالله...

طبقه بندی موضوعی

شهیدی که قرض تفحص کننده ی خود را داد

سه شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۱۷ ق.ظ

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

دعوت می کنیم با خواندن این متن مهمان ویژه ی یک شهید شوید...

آن طور که خودش تعریف می کرد از سادات و اهل تهران بود و پدرش از تجار بازار تهران.

علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقش به شهدا، حجره ی پدر را ترک کرد و به همراه بچه های تفحص لشکر27 محمد رسول الله راهی مناطق عملیاتی جنوب شد.

یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان. بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کرد و همسرش را هم با خود همراه کرد.

یکی دو سالی گذشته بود و او و همسرش این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص می گذراندند. سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلشان، از یاد خدا شاد بود و زندگیشان، با عطر شهدا عطرآگین. تا اینکه...

تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دوپسرعمویش که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان آنان خواهند شد. آشوبی در دلش پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و او این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بود... نمی خواست شرمنده ی اقوامش شود.

با همان حال به محل کارش رفت و با بچه ها عازم شلمچه شد.

بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردند و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد. شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین. اعزامی از ساری...گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما او...

استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادند و کارت شناسایی شهید به او سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید،به بنیاد شهید تحویل دهد.

قبل از حرکت با منزلش تماس گرفت و جویای آمدن مهمان ها شد و جواب شنید که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرش وقتی برای خرید به بازار رفته مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرده اند به علت بدهی زیاد، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرش هم رویش نشده اصرار کند...

با ناراحتی به معراج شهدا برگشت و در حسینیه با شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداخت...

"این رسمش نیست با معرفت ها. ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم. راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم...". گفت و گریست.

دو ساعت راه شلمچه تا اهواز را مدام با خودش زمزمه کرد: «شهدا! ببخشید. بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»

وارد خانه که شد همسرش با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس او کسی در  خانه را زده و خود را پسرعموی همسرش معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسر او بدهکار بوده و حالا آمده که بدهی اش را بدهد. هر چه فکرکرد، یادش نیامد که به کدام پسرعمویش پول قرض داده است...با خود گفت هر که بوده به موقع پول را پس آورده.

لباسش را عوض کرد و با پول ها راهی بازار شد. به قصابی رفت. خواست بدهی اش را بپردازد که در جواب شنید:بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است. به میوه فروشی رفت...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بود سر زد. جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...

گیج گیج بود. مات مات. خرید کرد و به خانه بر گشت و در راه مدام به این فکر می کرد که چه کسی خبر بدهی هایش را به پسرعمویش داده است؟ آیا همسرش؟


وارد خانه شد و پیش از اینکه با دلخوری از همسرش بپرسد که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته ... با چشمان سرخ و گریان همسرش مواجه شد که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار می گریست...

جلو رفت و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودند در دستان همسرش دید. اعتراض کرد که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟

همسرش هق هق کنان پاسخ داد: خودش بود. خودش بود.کسی که امروز خودش راپسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود. به خدا خودش بود.... گیج گیج بود.مات مات...

کارت شناسایی را برداشت و راهی بازار شد. مثل دیوانه ها شده بود. عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می داد. می پرسید: آیا این عکس،عکس همان فردی است که امروز...؟

نمی دانست در مقابل جواب های مثبتی که شنیده چه بگوید...مثل دیوانه هاشده بود. به کارت شناسایی نگاه می کرد. شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین. اعزامی از ساری...وسط بازار ازحال رفت...

پی نوشت۱. این خاطره در مراسم تشییع این شهید بزرگوار، توسط این برادر برای حضار بیان شد.

پی نوشت۲. قبر مطهر این شهید، طبق وصیت خودش در دل جنگلهای اطراف شهر ساری، در کنار بقعه ی کوچک و ساده ی امامزاده جبار، قرار دارد.

پی نوشت۳. دوستانی که مایلند از نزدیک این شهید بزرگوار را زیارت کنند، آدرس مزار این شهید: کیلومتر۵ جاده ساری نکا، بعد از بیمارستان سوانح و سوختگی، قبل از روستای خارکش

منبع:خبرگزاری مشرق

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۰۱
جامانده اى از قافله ى شهدا...

خاطرات

دلنوشته!

نظرات  (۴)

۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۰۸ مدیریت قلم تو

با سلام

 

وبلاگ نویس فرهیخته ، مطلب شما در سایت قلم تو منتشر گردید

منتظر مطالب خوب شما هستیم.

لینک مطلب شما :

 http://ghalameto.ir/news/7455/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%82%D8%B1%D8%B6-%D8%AA%D9%81%D8%AD%D8%B5-%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%87-%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D8%AF

هدیه سایت:

خداوند در روز قیامت دعای مومنان را  جزء کارهای نیک آنان شمرده و به همین بهانه در بهشت جای بهتری به آنان خواه داد .امام صادق(ع)

با تشکر فراوان

 

سایت قلم تو

 
پاسخ:
سلام.
سپاس گزارم.

سلام، با تشکر از شما

"شهیدی که قرض تفحص کننده ی خود را داد"

با آدرس:http://harfeto.ir/?q=node/41931

در سایت "حرف تو" انتشار یافت.

چشم به راه مطالب خوب شما هستیم.

هدیه سایت "حرف تو" به شما: هر روز و شب دو مرتبه خون گریه می کنی /  آقای روضه خوان به خدا خسته ام بیاااا ...


یا علی

پاسخ:
سلام.
سپاس گزارم.

با سلام و خسته نباشید

مطلب شما در باشگاه وبلاگی " قلم سپید " منتشر گردید

http://qalamesepid.ir/content/21291/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%82%D8%B1%D8%B6-%D8%AA%D9%81%D8%AD%D8%B5-%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF%D9%87-%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D8%AF

در صورت  مطلب جدید لینک مطلب را در سایت قلم سپید ثبت نمایید



هدیه سایت قلم سپید به شما

حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:

پیامبراکـرم (ص) به مـن گفت: بـرتـو باد سخاوت ورزیدن، زیرا کـه سخاوت درختـى از درختـان بهشت است که شاخه هایـش به زمیـن آویخته است ، هر که شاخه اى از آن را بگیـرد او را به سـوى بهشت مـى کشـانـد. ( بهجه، ج 1، ص 266)

 


پاسخ:
با سلام.
سپاس گزارم.
سلام خسته نباشید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی