بسم الله الرحمن الرحیم....
شهدا شرمنده ایم...
شهید نداده ایم که الان جوانان مان پاى برنامه هاى مستهجن بشینند!
شهید نداده ایم که رادیو فردا غرور و همت شان را به سخره بگیرد.
عشقشان را شورى از نواهاى آهنگران بداند...
شهید نداده ایم که هتک حرمت عاشورا ببینیم...
صیاد و کاظمى بهر دین و قرآن داده ایم...
تهرانى مقدم ها براى ایران داده ایم...
شهدا مگر شما کمکى کنید...
برادرها و خواهرهایمان دارند قیچى مى شوند...
کارى از دست کسى بر نمى آید...
سالروز عملیات بازى دراز و شهادت شهیدشیرودى.
از 1 اردیبهشت تا 9 !
غرب ایران با صداى آقاى رمضانى
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
دعوت می کنیم با خواندن این متن مهمان ویژه ی یک شهید شوید...
آن طور که خودش تعریف می کرد از سادات و اهل تهران بود و پدرش از تجار بازار تهران.
علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقش به شهدا، حجره ی پدر را ترک کرد و به همراه بچه های تفحص لشکر27 محمد رسول الله راهی مناطق عملیاتی جنوب شد.
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان. بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کرد و همسرش را هم با خود همراه کرد.
وقتى حرف از شلمچه مى شود خجل مى شوم.
شرمنده مى شوم!
من هم یک جوانم ، درست مثل همان جوان هاى چند سال پیش!
فرق عمده ى من با آنها اینست که آنها
مى دانستند چگونه به عرش برسند،
ولى من راه زمین را هم گم کرده ام !
آنها اهل دل بودن ،
من اهل حرف !
آنها....
بهتر است سکوت کنم ، کلمات حقیرتر از آن هستند که بخواهند مردانگى و رشادت و جوانمردى آنها را به تصویر بکشند !
شلمچه !!! منطقه عملیاتى کربلاى 5 !
وقتى هنوز یک شب با صداى آژیر قرمز از خواب نپریده اى...
وقتى هنوز یک شب از ترس اینکه نیمه شب خانه ات، مأمن آرامشت ، هوار شود روى سرت نخوابیدى...
وقتى که هنوز رشادت بابایى را...
همت حاج همت را...
فریادسکوت چمران را...
معرفت باکرى را...
مزاح هاى زین الدینى را...
و....
درک نکرده اى، و دستور زبانت قادر به هجى کردن کلماتشان نیست ، چگونه از آنان دم مى زنى؟
با چه رویى؟؟؟
با توام آهاى وجدان خفته در عصیان !!!
برخیز و بنگر...
گذر جهان گذران را...